آزاد

آزاد

هِـــے تـــــــو !! بآ خود چهـ فکـــر کرבهــ ایے ..... اَز مَـטּ בور بآش خیلے وَقتـ اَست اَز سنگـ هَم سَخت تـر شـבه اَم تنهآ کآری کهـ میتوآنم اَنجآم دهم ضربه زבטּ اَستـ ... בل شکستَـטּ اَستـ ... اَشکـ בر آوردטּ اَستـ اَز مـטּ בور بآش لَعنتے نمیبینے בیگر هیچ شَبآهتے بهـ انسآטּ نـבآرم نمیبینے اَز اَشکهآیتـ خنـבه اَم میگیرَב بآ خود چهـ فکـــر کرבهــ ایـے ؟ خیلے وَقتـ اَست בیگر هیچ قَلبے نـבآرم اونــی کــه از مـــن گــذشــت واســـه مـــن درگــذشـــت روحــــش شـــاد ...

+نوشته شده در پنج شنبه 29 اسفند 1392برچسب:,ساعت10:43توسط zeynab | |

بازم بارون...زده نم نم... دارم عاشق میشم ... کم کم....(البته من بودم اما الان بیشتر :) ) بزار دستاتو تو دستام... عزیز هر دم.. عزیز هر دم.... +اخ...داره بارون میباره... خداجونم شکرت... به حقِ همین لحظات دوست داشتنی... عشق های واقعی رو بهم برسون... و به همه ی ادما... صبر بده.... بیشتر از اونی که نیاز دارن... صبر،حلال ِ مشکلاتشونه... عاشق هردوتاییتونم... اول تو...... بعدشم سجادم !.... فقط شما دوتا..

+نوشته شده در جمعه 23 اسفند 1392برچسب:,ساعت11:20توسط zeynab | |

از انســــان هـــای احســـاساتــی بـیشتـــر بـتـــرسیـــد

از انســــان هـــای احســـاساتــی بـیشتـــر بـتـــرسیـــد؛

آن ها قـــادرند ناگهــــــانی،

دیگــــر گــریـه نکـننــد؛

دوسـتــــ نــداشتـــه بــاشـنـــد؛

و قـیـــدِ همـــه چـیــز را بــزننــد،

حتـــی زنــدگــــی .......

+نوشته شده در یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:,ساعت16:45توسط zeynab | |

داستان زیبای معنای دوست داشتن واقعی! 

 

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات…
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان می‌آمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…
 زن کاتالوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و ورق زد، همچنان که صفحات آنرا یکی یکی ورق می‌زد افراد خانواده هم دورش جمع می‌شدند، بالاخره زن آینه‌ی بسیار زیبایی دید و به نظرش رسید که از همه چیز بهتر است. ............................. 


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 3 اسفند 1392برچسب:,ساعت12:53توسط zeynab | |